تحولات جهان٬ تحولات در ایران
گفتگو با هیات دائر حزب

یک دنیای بهتر: تغییرات چشمگیری در سطح جهان و در سطح منطقه بوقوع پیوسته است. سرمایه داری دچار یک بحران عمیق اقتصادی است. منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا دستخوش بزرگترین تحولات سیاسی تاریخ خود است. اعتراضات توده مردم زحمتکش در بسیاری از کشورهای سرمایه داری حکومتهای این کشورها را دچار هراس بسیاری کرده است. معنای سیاسی و اجتماعی این تحولات چیست؟ این اوضاع چه تاثیراتی بر شرایط کار کمونیستی میگذارند؟

علی جوادی: ما در این زمینه در کنفرانس اخیر کادرهای حزب بحث ویژه ای داشتیم و حزب بیانیه ای در این زمینه تحت عنوان "دوران تلاطمات تاریخساز جهانی٬ دوارن تعرض مستقیم کمونیستی" صادر کرده است که به تفصیل به جوانب مختلف این مساله پرداخته شده است. ما به جهات مختلف در دوران پرتلاطمی بسر میبریم. سیمای سیاسی و ایدئولوژیک جهان در مقابل چشمان ما دستخوش تغییر و تحول بسیاری شده است. تغییراتی در جهت ترقی و آزادیخواهی٬ در جهت بهبود زندگی به نفع انسانهای کارکن و زحمتکش٬ در جهت تحمیل اراده بشریت متمدن به وضعیت حاکم. این تغییرات به درجات زیادی اوضاع کنونی را از دوران پیش از خود متمایز میکنند. بنا به فاکتورهای مادی بسیاری ما وارد دوران جدیدی از تحولات سیاسی در سطح جهان شده ایم. دورانی که باید ویژگیهای آن را شناخت و تاثیرات آن را بر کار و زیست کارگر و کمونیسم ارزیابی کرد. تغییراتی که باید بر مبنای آن کار و وظایف کمونیستی را باز تعریف کرد.
 
مولفه های بسیاری ویژگیهای این دوره را تعریف میکنند. در درجه اول باید به ورشکستگی سیاسی و ایدئولوژیک سرمایه داری در اذهان بخش موثری از جهان معاصر اشاره کرد. همین هفته اخیر نشریه دست راستی اکونومیست صفحه اول خود را به تصویری از "شکار ثروتمندان" اختصاص داده است. تصویر گویایی است. اذعان به یک واقعیت جدید در این دوران است. شاید بیان خلاصه و موجزی از وضعیت سیاسی حاضر از زبان این جریانات باشد. اما مسلما نشان انزجار و نفرت عمومی از سرمایه داری و سرمایه دار بعنوان محمل انسانی یک سیستم استثمارگر و ضد انسانی است. این مهمترین ویژگی دوران حاضر است. نه تنها دوران تهاجم و گرد و خاکهای مدافعین سرمایه خوابیده است بلکه علاوه بر آن ما شاهد وضعیتی هستیم که سرمایه داری زیر ضرب تعرض توده های مردم زحمتکش قرار دارد. دورانی که "سرمایه دار" بودن نشان "متشخص" بودن بود٬ بنا به اذعان بسیاری از مدافعان خود سرمایه به ضد خود تبدیل شده است. شخصیت اجتماعی سرمایه در اذهان وسیع توده های مردم در جایگاه واقعی خودش قرار داده شده است. این واقعیت یک شاخص تعیین کننده در شناخت اوضاع معاصر است.
 
از طرف دیگر باید به اعتراضات گسترده جهانی در مقابله با وضعیت موجود اشاره کرد. اعتراضاتی که در نوع خود بیسابقه بوده است. اعتراضاتی که از دامنه و گستردگی بسیار وسیعی برخوردار است. اعتراضاتی که در گوشه ای خواهان تغییر قدرت سیاسی و سرنگونی رژیمهای حاکم و در گوشه دیگر خواهان درهم شکستن سیاستهای اخیر طبقه حاکمه است. به خیزش توده های مردم در تونس٬ مصر٬ لیبی٬ سوریه٬ یمن و ... نگاه کنید. به اعتراضات مردم کارگر و زحمتکش در فرانسه٬ یونان٬ اسپانیا٬ اسرائیل٬ انگلستان و اخیرا در آمریکا نگاه کنید. بیسابقه است. علیرغم ضعفها و کمبودها٬ دیدنی و خیره کننده است. به این مجموعه بحران عمیق اقتصادی جهان سرمایه داری را اضافه کنید. ضعف و ناتوانی سرمایه در حل معیشت صدها میلیون مردم را اضافه کنید. به این مجموعه همبستگی جهانی میان توده های مردم معترض٬ که علیرغم تلاشهای زهرآگین ناسیونالیسم صورت گرفته است٬ را اضافه کنید. برای نتیجه گیری نباید الزاما "متخصص امور فضایی" بود. این مجموعه و مولفه های سیاسی و اجتماعی دیگری نشان دهنده این واقعیت ساده است که سیمای سیاسی جهان تغییرات بسیاری کرده است. این تغییرات تاثیر بسزایی در کار کمونیستی و وظایف دوره ای ما دارند. اما کدام تغییرات؟ کدام وظایف؟

برای پاسخگویی باید به مساله اساسی دوران پیش از این تحولات اشاره کرد. دوران پسا سقوط بلوک شرق. دوران تعرض گسترده سرمایه علیه کارگر و کمونیسم و آزادیخواهی و برابری طلبی و انسانگرایی. این دوارن نه تنها به پایان رسیده است. نه تنها گرد و خاکهای ناشی از این تحولات خوابیده است. بلکه فضا به درجات زیادی بر عکس شده است. جهان به درجات زیادی به چپ چرخیده است. بار دیگر چپ و آرمانهای چپ و کمونیستی در سطح اعتراضات جامعه بشری به جلو صف آمده است. این وضعیت شرایط گسترده و مناسب تری به نسبت دوره گذشته برای کار و تعرض مستقیم کمونیستی فراهم میکند. دورانی که مذبوحانه ادعا میکردند: "کمونیسم شکست خورده است"٬ "تاریخ تمام شده است"٬ "مبارزه طبقاتی به پایان رسیده است" تمام شده است .

دوران حاضر٬ دوران تغیرات بزرگ و جهانی است. دوران تحولات چپ و رادیکال و کمونیستی است. جهان به چپ چرخیده است. باید این چرخش را با سازماندهی کار فشرده و مستقیم کمونیستی به پیش برد. باید سیستم حاضر را با اعتماد به نفس گسترده تر٬ تعرضی تر و سازماندهی کمونیستی اعتراضات حاضر نقد کرد. یک وظیفه ویژه ما در دوران حاضر برافراشتن پرچم انقلاب کارگری و تبدیل "نه" اعتراضی کمونیسم کارگری به وضعیت موجود است. اگر باید بر حلقه خاصی در این دوران تاکید کرد٬ باز هم باید بر تعرض مستقیم کمونیستی در تمامی جهات تاکید کرد !
 
 یک دنیای بهتر: این تغییرات چشمگیر جهانی و منطقه ای چه تاثیری بر اوضاع رژیم اسلامی و چه تاثیری بر جنبشهای سیاسی بطور عموم در ایران دارند؟

آذر ماجدی: تمام دنیا از تحولات منطقه تاثیر پذیرفته است. در اسپانیا و فرانسه، در وال استریت و کالیفرنیا مردم از التحریر حرف می زنند. هم اکنون بدنبال جنبش اشغال وال استریت تمام بحث رسانه ها اینست که این تحرکات تحت تاثیر «بهار عرب» رخ داده است. با این حساب روشن است که ایران بعنوان بخشی از خاورمیانه و کشوری که سی و چند ساله است تحت حاکمیت ارتجاع اسلامی رنج میبرد، از این تحولات متاثر شده باشد و مردم و رژیم هر دو، به روند اوضاع در منطقه چشم دوخته باشند. البته باید اذعان کرد که خیزش مردم در ایران در سال ۱۳۸۸ دنیا را تکان داد. مردم منطقه نیز از خیزش مردم در ایران متاثر شدند. این رویدادها بر روی هم تاثیر متقابل دارند. بحران عمیق سرمایه داری در سطح جهان، جوامع بسیاری را به تکان درآورد. کشورهای اروپایی یکی پس از دیگری به مبارزه علیه طرح های ریاضت کشی دولت های سرمایه داری به اعتراض برخاستند. اما آنچه حکم یک زلزله عظیم اجتماعی - سیاسی را داشت، خیزش مردم در خاورمیانه و آفریقای شمالی بود که در اواخر دسامبر ۲۰۱۰ در تونس آغاز شد و اکنون کل منطقه را در بر گرفته است. این خیزش ها با اعتراض علیه فقر و بیکاری، اختناق و سرکوب و تبعیض و فساد حکومتی به میدان آمدند .

سرنگونی راس دو حکومت تونس و مصر با وجود آنکه مومنتوم این خیزش ها را در دو کشور مذکور کاهش داد اما شتاب آنرا در سایر نقاط تسریع کرد. مردم به عینه دیدند که با اعتراض متحد، یکپارچه و سازش ناپذیر می توانند سمبل های مستحکم و قدیمی سیستم های استبداد را به زیر کشند. این مساله بر روانشناسی توده ای در کل دنیا تاثیرات عمیق و پایداری گذاشت. تاثیر بلافاصله آنرا در ایران در شعار «مبارک، بن علی، نوبت سیدعلی است» مشاهده کردیم. این شعار به شکلی زیبا و سمبلیک همبستگی و پیوند میان جنبش های مردم برای آزادی، برابری و رفاه را به نمایش گذاشت. رویدادهای منطقه نزد مردم چنین تعبیر شد: اگر بن علی و مبارک را می توان سرنگون کرد، پس خامنه ای و کل دم و دستگاه آنرا نیز می توان به زیر کشید. اگر تاثیرات این رویدادها را بر مردم علی العموم با دشواری بیشتری می توان مشخص نمود، اما در میان جنبش های اجتمای و احزاب سیاسی روشن تر و مشخص می توان آنها را نشان داد.

بخش وسیعی از جنبش سبز اسلامی یا جریان اصلاح طلب حکومتی که طی سال ۱۳۸۸ تا رویدادهای توده ای در منطقه بر طبل «ساختار شکنی نکنید!» و «خشونت نورزید!» می کوبید، سریعا و بدون توضیح و تحلیل زیادی شعار سرنگونی را در میان خواست های خود چپاند. برخی حتی با ارجاع به «انقلابات» منطقه این چرخش موضع خود را توضیح دادند. علت این چرخش، نه از خواست واقعی آنها، بلکه از نیاز به عقب نماندن از توده ها بود. این جریانات فرصت طلب سریعا روانشناسی توده ها را تشخیص دادند و متوجه شدند که بدنبال چنین رویدادهای تاریخی و بی سابقه ای در منطقه، دیگر قادر نخواهند بود، «تاکتیک» مقابله با ساختار شکنی خویش را توجیه کنند. برخی از چهره های این جنبش ارتجاعی از آن زمان لب فرو بسته اند و دیگر بخود اجازه نمی دهند در نقش «سخنگو و رهبر» مردم ظاهر شوند. در مجموع می توان اعلام کرد که جنبش سبز اسلامی یعنی همان اصلاح طلبان حکومتی در مقابل خیزش های عظیم مردم در منطقه آچمز شده است .

جریانات چپ پوپولیست نیز به زیگ زاگ زدن افتادند. آنها که بدنبال افت خیزش مردم در سال ۸۸ از دستیابی به قدرت ناامید شده بودند و به زیر عبای سبزهای اسلامی و تاج جنبش راست پرو غرب خزیده بودند، با تحرکات منطقه یک تکانی خوردند و به سرود «وای انقلابای» کلیشه ای خود بازگشتند. بخش دیگری که خیزش مردم در ایران را «ارتجاعی» خوانده بودند و دائما به بهانه دفاع از انقلاب کارگری مردم را به خانه نشینی تشویق می کردند به موضع آن روی سکه خزیدند و آنها نیز از انقلاب در منطقه سخن گفتند. بطوریکه تمایز موضع این دو جریان دیگر قابل تشخیص نیست.
 
رژیم اسلامی نیز از خیزش مردم منطقه و سرنگونی دو تن از کهنه کارترین جنایتکاران قرن به هراس افتاد، کوشید خود را هوادار مردم مصر و تونس قلمداد کند. اما زمانیکه خیزش به سوریه کشید دیگر حسابی خود را باخت و هذیان گویی اش افزایش یافت. تناقضات و کشمکش های جناحی درون رژیم تشدید شد. دعواها شدیدا بالا گرفت. یکی از نتایج خیزش مردم منطقه تضعیف نه فقط تروریسم دولتی بلکه تروریسم اسلامی و جنبش اسلام سیاسی بوده است. این ضربه ای مهم بر پیکر رژیم اسلامی است که در طول سالهای گذشته با سرمایه گذاری عظیم بر جنبش اسلامیستی کوشیده است خود را سر پا نگاه دارد. رژیم اسلامی طی ده سال گذشته بعنوان یک رهبر اصلی جنبش اسلامیستی در سطح منطقه و جهان در موارد بسیاری دست بالا را داشته است. حمله آمریکا و بریتانیا به عراق موجبات رشد و تقویت جنبش اسلامی و به طبع آن رژیم اسلامی را فراهم آورد. اما با به میدان آمدن نیروی سوم، بشریت آزادیخواه و متمدن، مردم کارگر و زحمتکش منطقه، اسلام سیاسی بشدت تضعیف و به عقب رانده شد. خیزش مردم در سوریه و تاکید غرب، بویژه هیات حاکمه آمریکا بر لزوم تشکیل دولت مستقل فلسطین، آخرین ضربه هولناک را بر پیکر کریه این جنبش وارد آورد. بی دلیل نیست که در شرایطی که بغیر از اسرائیل بقیه دنیا از لزوم تشکیل دولت مستقل فلسطین دفاع می کند، خامنه ای با موضع مضحک محکوم کردن تقسیم «فلسطین» وارد نمایش شده است. اما این تحرکی از روی استیصال بیش نیست. حماس نیز به جرگه صلح طلبان پیوسته است. دست رژیم اسلامی کاملا خالی است. و همه می دانند که رژیم اسلامی کارتی برای بازی در اختیار ندارد .

تحولات عظیم، بی سابقه و تاریخی مردم در خاورمیانه و آفریقای شمالی چهره دنیا را تغییر داده است. همه این واقعیت را دیده اند و لمس کرده اند. مردم از آن به هیجان آمده اند و نیرو گرفته اند. جبهه ارتجاع از هراس نتایج آن لرزه بر اندامش افتاده است .

 

یک دنیای بهتر: شکست جنبش اصلاح طلبی حکومتی٬ جنبش سبز٬ چه تاثیراتی بر موقعیت جنبشهای سیاسی در جامعه داشته است؟

محمود احمدی: در پاسخ به این سئوال باید به چند محور اشاره کرد:

۱ -  در نظام ننگین اسلامی هیچگونه اصلاحات، رفرم و تغيیری در زندگی مردم نمیتواند متحقق شود و هرگونه بهبودی در زندگی مردم به سرنگونی این حکومت جانی گره خورده است. تاریخ سى و چند ساله نظام مشتی جانی نشان داده است که این حکومت ضد زن، ضد کارگر، ضد آزادی هیچگونه رفرم و اصلاحاتی را تحمل نخواهد کرد و هر گونه مبارزه ای را با گلوله، کشتار و سرکوب مردم پاسخ خواهد داد. حکومت اسلامی٬ حکومت سرکوب، حکومت خفقان و حکومت مشتی جنایتکار است. در این نظام متحقق شدن هر گونه رفرم و اصلاحات سرابی بیش نخواهد بود. بعبارت دیگر سرنگونی حکومت اسلامی پیش شرط هر گونه اصلاحات، رفرم و بهبودی در زندگی مردم است. برای داشتن آزادی بیان، عقیده، تجمعات، تشکلات و احزاب سیاسی، برای متوقف کردن ماشین آدمکشی جمهوری اسلامی، برای بهبود در زندگی زنان، جوانان، کارگران و کودکان سرنگونی این رژیم ضد انسانی ضروری است. تاریخ ۳۳ ساله سرکوب هر صدای آزادی و جنبشهای اجتمأعی زنان و کارگران حکم سرنگونی این رژیم اسلامى جنایتکاران را به دنیا اعلام کرده است. جنبش اصلاحات در این رژیم اگر انقلابی و برای سرنگونی رژیم نباشد از قبل حکم شکست خود را صادر کرده است.  

۲ -  وقتی صحبت از شکست جنبش اصلاح طلبی میشود٬ صحبت از اصلاح طلبی حکومت ننگین اسلامی است و نه از مبارزات مردم برای بهبود در زندگی خود و برای سرنگونی رژیم اسلامی. آن جنبشی که در ایران شکست خورد جنبش سبز و جنبش جناحی از حکومت برای اصلاح و بزک کردن این رژیم جنایتکار و کثیف بود. مردم و هیچ جنبش انقلابی و مدرن خواهان این نیست که این حکومت جانی را اصلاح و بزک کند. مردم با تاریخی از خون و زندان و سرکوب و مبارزه دیده اند که این هیولا اصلاح شدنی نیست و باید هر چه زودتر شرش را از سر جامعه کم کند و آزادی و رفاه و برابری در جامعه ٔبر قرار شود. اما جنبش سبز و یا جنبشی که در گذشته به جنبش ۲ خرداد معروف بود در سیاست و استراتژی خود برای اصلاح این رژیم جنایتکار شکست خورد. امروز سران این جنبش کروبی و موسوی در حبس خانگی بسر میبرند و بسیاری دیگر از سران و نیروهای آن در زندان. این جنبشی با نیروهای درهم کوبیده، فراری و شکست خورده است. اما این جنبش را جناح دیگر رژیم شکست داد. جناحی که برای حفظ نظام ننگین اسلامی به سیاست سرکوب مستقیم متکی است. مردم که از جدال جناحهای رژیم استفاده کرده بودند تا گور آنرا هر چه سریعتر بکنند با شکست جناح اصلاح طلب رژیم مبارزه شان برای سرنگونی با دیوار این جنبش روبرو نخواهد بود. و مستقیم و بدون هیچ مانع و حائل اصلاح طلبی٬ کلیت رژیم را نشانه خواهد گرفت .

۳ -  اما شکست جنبش سبز ضربه بزرگی به نیروها و جریانات سیاسی بود که به زیر پرچم این جنبش رفته بودند و سیاست و استراتژی و آینده خود را به آن گره زده بودند. بخش زیادی از جریانات ناسیونالیسم پرو غربی بدنبال اصلاح رژیم اسلامی بودند و همراه جنبش سبز شدند و به زیر پر و بال این جنبش رفتند. با شکست جنبش سبز این جریانات بی سر پناه شده، بی افق، سر درگم، و دچار پراکندگی و تشتت شدند! اکنون این جریانات بدنبال تعریف موقعیت سیاسیشان و تعیین سیاست و استراتژی مبتنی ٔبر اوضاع جدید میباشند. بی افقی و خلاء سیاسی موقیت کنونی این جریانات را توضیح میدهد .

۴ -  از طرف دیگر شکست جنبش اصلاح طلبی در منطقه تیر آخر به تابوت جنبش اصلاح طلبی در ایران بود. شکست جنبش برای اصلاحات در منطقه استراتژی و سیاست کشوری جنبش اصلاح طلبی را در ایران با بن بست روبرو میکند. مردم در کشورهای منطقه برای رفاه٬ برابری، آزادی به میدان آمده اند. جنبش برای سرنگونی حکومتهای استبدادی و دیکتاتوری جنبشى قوی است که در منطقه در جریان  است. استراتژی این جنبشها جارو کردن حکومتهای از نوع حکومت اسلامی است. این جنبشها در میدان هستند تا بساط این جنایتکاران را جارو کنند. امروز مشخصه جنبشها در منطقه سرنگونی حکومتهای دیکتاتوری است و نه اصلاح این رژیمها و جمهوری ننگین اسلامی نیز راهی جز این سرنوشت نخواهد داشت. روزهای سرنگونی این رژیم جهل و جنایت دور نیست .

یک دنیای بهتر: در حال حاضر چه ارزیابی ای از موقعیت سیاسی در ایران دارید؟ دعوای باندهای حکومت اسلامی و دزدیهای کلان حکومتی چه تاثیری بر موقعیت سیاسی جامعه داشته است؟

نسرین رمضانعلی: موقعيت جمهورى اسلامى بدتر از هر زمانى است و دعواهاى درون حکومتى تنها انعکاس اين موقعيت وخيم است. آنچه که امروز بیش از هر زمانی عيان است٬ نه تنها براى مردم ایران بلکه براى هر ناظر خارجی که تنها اخبار ايران را دنبال ميکند٬ واضح است که جمهوری اسلامی در بحرانی لاعلاج گرفتار است. این بحران تنها بحرانى اقتصادی نیست بلکه بحرانی همه جانبه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی است که جمهوری اسلامی را فلج کرده است. رژیم اسلامى براى سرپا نگهداشتن خود از هر تلاش و سازمان دادن هر توطئه خونينى دريغ نکرده است. با پایان جنگ ایران و عراق توقعات مردم و وحشت سرنگونى حکومت را در برگرفت. براى مقابله سرکوبهاى خشن و اعدامهای دسته جمعی را آغاز کردند. برای مرعوب کردن مردم٬ سانسور و خفقان و سرکوب بیش از هر زمانی سايه منحوسش را بر سر جامعه ایران گشود. اما اين اعدامها و سرکوب و ایجاد فضای رعب و وحشت تنها سرنگونى را عقب انداخت ولى جامعه به این حکومت هار اسلامی تن نداد. بعد از دوره اى مجددا اعتراضات بالا گرفت٬ شورشهاى شهرى شروع شد و در هر اعتراض حکم نابودی نظام اسلامی در آن جاری بود.

به جلو آمدن اصلاح طلبان حکومتی و شیپور اصلاحات اسلامى نه از سر قدرت رژیم بلکه از سر ضعف و استيصالش بود. هدف اينبود که پتانسیل اعتراضی جامعه را قالب بزنند و به کج راه ببرند. اصلاح طلبان براى حکومت وقت خريدند اما در کمترین مدت اعتراضاتی که در سالنها و در محافل و بخشا نیمه مخفی و نيمه علنی در جريان بود به خیابانها کشیده شد. رژیم مجددا به بدترین شکل و وحشیانه سرکوب کرد. سید خندان رئیس جمهور که بعدها اشک تمساح میریخت که گویا از جنايات "بیخبر" بود٬ در دوره او وسيع ترين سرکوب اعتراضات دانشجوئی و قتلها صورت گرفت. اما رژيم اسلامى همين درجه از خوديهائى که اداى اصلاحات در مى آوردند را تحمل نکرد و اينبار شال کلاه کرد و مرتجعى بدون عمامه را جلوی صحنه انداخت تا دنيا را به جنگ فرابخواند. همه اینها به اين دليل بود که حکومت اسلامى ميداند که مردم نميخواهندش و بايد بقاى خود را به هر قيمت حفظ کند.  اما مردم از اختلافات جناح ها در دوره مضحکه های انتخاباتى استفاده و تلاش کردند فضا انتخاباتى را به فضاى اعتراض عليه حکومت تبديل کنند و خواستهای برحق خود را اعلام میکردند. افزیش دستمزد٬ اعتراض به بی مسکنی٬ بیکاری٬ فقر روزافزون٬ اعتیاد٬ و فحشا مسئله محوری جامعه شد و جوانان و زنان از این فرصت استفاده کرده و تلاش ميکردند با درهم شکستن قوانين اسلامى نخواستن شان را اعلام کنند.

احمدى نژاد تير خلاص زن علمدار تقابل با غرب و سیاست خارجى تهاجمى شد. قرار بود در خارج تعرض کنند و در داخل بکوبند. "انرژى هسته اى حق مسلم ماست" به همه چيز حکومت تبديل شد تا بلکه بتواند بسيج ناسيوناليستى بکند و البته بخشى از اپوزيسيون مرتجع را به دنبال خود کشاند. اما کفگير اين سياستها سريعا به ته ديگ خورد٬ تحریمهای اقتصادی تشديد شد٬ بار ديگر سياست وقت خريدن و سازش را پيش گرفتند٬ اما بحران عميق تر و عميق تر شد. اينبار به سفره کارگران تهاجم شان را شديدتر کردند. سياست حذف سوبسیدها که گوشه اى از سياستى بود که از دوره رفسنجانى و بعد خاتمى بخشهاى ديگرش مثل تغيير قانون کار و خصوصى سازى و تعديل و سياستهاى بانکى و غيره اجرا شده بود در دستور قرار گرفت. جمهورى اسلامى با افزايش بهاى سرسام آور نفت و تهاجم به سفره کارگران هنوز نتوانست ذره اى از بحران را حل کند و مجددا به جان هم افتادند. مضحکه بعدى انتخابات نقطه اى شد که دست به تصفيه هاى درونى زدند که ماجراى آنرا همه ميدانند. بحران تشديد شد و مجددا خطر سرنگونى به اوج رسيد. احمدی نژاد و حکومت اسلامى با اجرای طرح حذف سوبسیدها و سرکوب و قتل عام و کهريزک٬ مجددا جامعه معترض و میلیونی که در خیابانها علیه نظام حضور داشتند را موقتا وادار به عقب نشینی کرد. ماشين اعدام وسيعا فعال شد و با ایجاد فضای امنیتی و حکومت نظامى خود را سرپا نگهداشتند. نه فقط حکومت نظامی در شهرها بلکه در مراکز مهم کارگری اختناق به اوج رسيد و حتی به بازدید بدنی کارگران در صنايع پتروشیمى و ماشین سازی و ذوب آهن و پالایشگاهها و نیروگاهها برق مباردت ميکردند. سرکوب فعالين کارگرى وحشت رژيم را نشان ميداد که اينبار ترس از کجاست.

حدف سوبسیدها بیش از پیش جامعه و مردم را به ناامنى و مشغله نان سوق داد. فقر تشديد شد و تحریمهای اقتصادی که دودش مدتهاست به چشم مردم میرود زندگی میلیونها انسان را به تباهی کشاند. جمهوری اسلامی برای بقای خود تنها راهی که ميشناسد وعده و وعید و قولهای سرخرمن نيست بلکه سرکوب سياسى و اعمال فقر و گرسنگى براى زمينگير کردن مردم است. از یک طرف نان مردم را گرو گرفت و از طرف ديگر با چوب اخراج و بیکار سازی و سرکوب بیرحمانه تاکنون ادامه داده است. این تصویر واقعی جمهوری اسلامی است. اما اوضاع منطقه و دنيا و بويژه عقب نشينى اسلام سياسى وضع حکومت را بدتر کرد و طوفان سرنگونى اينبار از دريچه هاى ديگرى تلاشهاى حکومت را با شکست مواجه کرد. جمهوری اسلامی موقعیت خود را ضعیفتر از هر زمانی می بیند. رژیم برای بقای خود فضا سازی میکند و سعی دارد مردم را بخشا سرگرم پروژه هائی بکند که انگار مردم دعواهای جناحهای رژیم را نمی بینند و دلائل آن را نميشناسند. در حالی که سران حکومت با جناحهاى مرتجع موسوم به اصوگرا و اصلاحگر و انحرافی و لیبرال مشغول جنگ و جدال درونى است٬ ناچارند براى کسب حقانيت در مقابل مردم دست همدیگر را کمى رو کنند. همه شان از هديگر پرونده هاى قطور دزدى و جنايت دارند. هر جناحی اسناد و مدارکی رو میکند که طرف مقابل چطوری و چگونه و تا چه میزان "بیت المال" را حیف و میل کرده اند. البته این افشاگریها در یکی دو ماه اخیر شروع نشد. درست بعد از اتمام جنگ ایران و عراق و به میدان آمدن مردم این روند شروع شد و به جائى رسيد که حتی مدارک جعلی تحصیلی و عياشيها و فساد همدیگر را لو می دادند.

اخیرا و با نزدیک شدن مضحکه انتخابات مجلس باز نمايش افشاى فساد آغاز شده و گوى سبقت از همديگر ميربايند. حالا بحث بر سر اختلاس بيسابقه حکومت "کوخ نشينان" و "مستضعفين" است که هر کدامشان صاحب دهها کارخانه و ميلياردها پول در بانکهاى مختلف اند. دزدی و چپاول می کنند و این پولهای سرسام آور را به بانکهای خارج کشور منتقل ميکنند. اينها بنظرم نشان از یک چیز دارد اینکه جمهوری اسلامی می داند رفتنی است. میداند مردم سالهاست حکم به سرنگونیش دادند و همه در تلاش براى فرار و بردن سهم هستند. سر پیچ هر کوچه این جنایتکاران مزدور تا آخرین ریال بالا میکشند و بعد پناهنده کشوری میشوند. این ثروت مردمی است که امروز به لقمه نانی نیاز دارند. این میلیاردها پول زندگی میلیونها کودکی است که از تحصیل محروم شدند. این پولهاى میلیونها جوان است که امروز با دستفروشى سعی می کنند لقمه نانی تهیه کنند. این پولها حقوقهای معوقه کارگران نساجی٬ ماشین سازی٬ نفت و گاز و ميليونها خانواده کارگرى است که تلاش و اعتصاب برای دريافت حداقل خواستشان و پرداخت حقوقهای معوقه شان با زندان و شکنجه پاسخ میگیرد. جنبش سرنگونی انقلابی رژیم سرمايه داران اسلامی مدتهاست شیپورش را به صدا در آورده است .

یک دنیای بهتر: منطقه خاورمیانه دستخوش بزرگترین تغییرات است. نقاط قوت و ضعف این تحولات کدامند؟ موقعیت جنبشهای اجتماعی در این تحولات را چگونه ارزیابی میکنید؟

سياوش دانشور: اين تحولات بزرگ يک محصول درهم شکستن چهارچوبهاى مستقر پيشين است. واقعيت اينست که خاروميانه و شمال آفريقا در انتهاى اين دوره انقلابى به شکل سابق نخواهد ماند٬ همانطور که بلوک شرق به شکل سابق نتوانست ادامه دهد. ما در ابتداى اين تحولات برخلاف تبئين هاى رايج که آنرا "بهار عربى" ناميدند٬ و منظورشان مسائل ويژه اين منطقه بود که گويا ربطى به مسائل جهان معاصر ندارد٬ تاکيد کرديم که ماهيت اين تحولات ابدا "عربى" نيست و محدود به خاورميانه و شمال آفريقا نخواهد شد و نشد. آنچه به اشتباه "بهار عربى" ناميده شد٬ خود بخشى از تغييراتى است که دنياى سرمايه دارى از سر ميگذارند. تغييراتى که سر و ته آن براى سردمداران و ايدئولوگهاى بورژوازى نامعلوم است. همينطور روشن است که بحران اقتصادى جهان سرمايه دارى و پيامدهاى آن در کشورهاى حوزه کار ارزان و ديکتاتورى خشن عميق تر خواهد بود اما در عين حال محدود کردن کل اين تحولات به تاثيرات بحران اقتصادى سرمايه دارى نيز جواب دقيقى به چرائى تحولات در اين کشورها نيست. بسيارى از اين کشورها بعد از دوره کولونياليسم و تحت چهارچوبهاى امپرياليستى شکل گرفتند٬ مردم محروم در اين منطقه براى دهه هاى متمادى تحت شديدترين فشارها و سرکوب و استثمار وحشيانه قرار داشته اند. بيحقوقى٬ تحقير٬ کودتا٬ جنگ٬ اشغال٬ جدائى هاى تحميلى بدليل منافع قدرتهاى جهانى٬ زندگى تحت حاکميت سياسى فاميلها و شيخ هاى مرتجع اسلامى يا نظاميان و ارتجاع ناسيوناليستى٬ سهم اين مردم از زندگى طى ده هاى متمادى بوده است.

اين ساختار سياسى و فرهنگى که با شديدترين تبعيض ها همراه بوده٬ تنها تحت چهارچوب جنگ سرد  و حمايت قدرتهاى جهانى ميتوانست ادامه يابد. اما بدنبال پايان جنگ سرد و آغاز "طلوع خونين نظم نوين جهانى"٬ افق تغييرات مجدد از هر سو گشوده شد. نکته اى که منصور حکمت بدرستى همان زمان بر آن تاکيد کرده بود. تحولات بزرگ کنونى چيزى جز روبرو شدن جهان با آغاز تغيير در اين منطقه و طرح مجدد سوالات قديم و جديد نيست. واقعيت اينست که دوران حاکميت فاميلى و ديکتاتوريهاى مادام العمر بورژوائى به پايان رسيده است. مردم محروم در ابعاد ميليونى خواهان تغيير اند. تغييرى براساس حق زندگى کردن٬ حرمت داشتن٬ نفى تبعيض و نابرابرى و فساد و ديکتاتورى٬ و براى آزادى و برابرى و رفاه. تغييرى که خواهان پايان دادن به سيستم سياسى و امتيازات اقتصادى و مناسبات اجتماعى بشدت تحقير آميز و غير انسانى است. بحران اقتصادى جهان سرمايه دارى اين پروسه را تشديد کرده است. نبايد فراموش کرد که طى دهه هاى گذشته در اين کشورها٬ همين حکومتهاى مرتجع سرمايه دارى دمار از روزگار کارگران و اکثريت مردم در آورند. قبل از آغاز امواج بحران اين مردم همه چيزشان را تحت سياستهاى موسوم به خصوصى سازى و نسخه هاى بانک جهانى و راست افراطى از دست داده بودند. تفاوت طبقاتى به اوج رسيده بود٬ فقر و بيکارى و گرسنگى٬ فساد سياسى و ادارى٬ بيحرمتى و بيحقوقى و سرکوب شديد به داده زندگى مردم تبديل شده بود. همينطور جنبشهاى سنتى بورژوائى اعم از ناسيوناليستى و اسلامى که هر کدام براى دوره هائى به چهارچوبهاى سياسى و اعتراضى شکل ميدادند بى افق شده بودند. سيکل ارتجاعى ناسيوناليسم عرب و اسلاميسم و "آنتى امپرياليسم" که اين آخرى چيزى جز نسخه چپ ناسيوناليسم ميليتانت عرب نبود٬ نتوانستند در اين تحولات بعنوان پرچم سياسى و رهبر ظاهر شوند. همينطور نبايد تمايلات نسل جديد در متن دنياى ارتباطات و توقعى که ايجاد کرده است و يا فشار اعتراض به بيحقوقى و بردگى زنان در يک منطقه مهم و ثروتمند جهان را ناديده گرفت. بطور خلاصه٬ اين تحولات بزرگ در پايه اى ترين سطح چيزى نيست جز واکنش کارگران و محرومان به سيستم سياسى و اقتصادى سرمايه دارى و مصائب آن. واکنشى که با زخمهاى ديرينه و تاريخى ترکيب شدند و خواست روشن آن پايان دادن به اين اوضاع رقت بار است. بدون درک اين چهارچوبها و زمينه هاى اجتماعى و تاريخى مادى در اين جوامع پاسخ دادن به چرائى اين تحولات سطحى و ژورناليستى خواهد بود. 

نقاط قوت اين تحولات بسيارند. نفس اينکه اين خيزشهاى توده اى و انقلابى چهره جهان را تغيير داده است و الگوى التحرير را تا بغل گوش کاخ سفيد و کشورهاى پيشرفته سرمايه دارى و حتى اسرائيل برده است به اندازه کافى بيانگر جايگاه و اهميت آنست. يک جنبه مهم ديگر اينست که مضمون اين تحولات با گذشته سياسى اين جوامع در مسير يک تعيين تکليف است. جنبشهائى شکست خوردند و به پايان راه رسيدند و دستکم ديگر نميتوانند چهارچوبى براى قالب زدن اعتراض محرومان باشند. به همين دليل اين تحولات نه در چهارچوبهاى سنتى ناسيوناليسم عرب است٬ نه اسلاميستها شکل دهنده آنند٬ و نه ناسيوناليسم چپ و جريانات ضد آمريکائى و ضد يانکى٬ و يا جنبشهاى کودتائى مخملين بعد از فروپاشى ديوار برلين که دمکراسى ريگان و تاچر را "قبله آزادى" قلمداد ميکردند. عنوان "انقلاب نان" که بسيارى از ناظران سياسى به اين تحولات دادند٬ اگرچه براى يک مارکسيست تحليل نادقيق و نادرستى از انقلاب است اما ويژگى و ماهيت ضد کاپيتاليستى اين تحولات و حاشيه اى شدن جنبشهاى ارتجاعى و سنتى قديمى بورژوائى را بدرستى بيان ميکند. يک نقطه قدرت ديگر اين تحولات ويژگى منطقه اى و فرا کشورى آنست که در تاريخ دوره مدرن بى نظير است. ابعادى که حتى به چهارچوب منطقه اى محدود نشد و در متن پيامدهاى بحران اقتصادى و يکه تازى دولتهاى سرمايه دارى جهانى شد. امروز همه اين واقعيت را پذيرفته اند که التحرير جهانى شده است.

اين يک معنى ساده دارد و آن اينست که مشکلات اساسى بشريت کارگر از خاورميانه و شمال آفريقا تا آمريکاى شمالى و اروپا و سراسر جهان سرمايه دارى٬ عليرغم تفاوتهائى يکسان است. يک مسئله اساسى ديگر نقش طبقه کارگر و اردوى محرومان در پيش راندن اين تحولات است. اين رويدادها از جنس جنبشهاى کلاسيک و انقلابى اند که با تمام محدوديتهاى تاريخى و سياسى خود چهره جهان را دگرگون کرده است. نبايد فراموش کرد که دو دهه پيش و بدنبال فروپاشى ديوار برلين و سقوط بلوک سرمايه دارى دولتى در شرق٬ تنها افق پيش روى جهان براى "آزادى" سرمايه دارى بود. همه جا روشنفکران قلم به مزد به تملق سيستم کنونى نشستند و سخن گفتن از تغييرات راديکال و کارگرى و کمونيستى مهجور محسوب ميشد. در چپ ترين شکل به طبقه ما توصيه ميکردند که براى تحميل اصلاحاتى در سيستم سياسى و ادارى سرمايه دارى بايد تلاش کرد. ميگفتند دوران تغييرات بزرگ و ارزشهاى جهانى و چهارچوبهاى جهانشمول به پايان رسيده است. در مورد نقاط قوت به نکات مهم ديگرى ميتوان اشاره کرد. از جمله به حاشيه رفتن جناح هاى چپ و مرکز بورژوازى که با "اپيدمى التحرير" تشت رسوائى دمکراسى و رفرميسم شان از بام افتاد. همينطور باب شدن مجدد سنت عمل مستقيم توده اى٬ برآمد اعتصابات بزرگ کارگرى٬ نقش کارگران در سرنگونى دولتها٬ برپائى نهادهاى اعمال اراده توده اى که هر روز گسترش مى يابد٬ و مساعد شدن فضاى سياسى براى بميدان آمدن قويتر جنبشهاى رفع تبعيض و خواست سکولاريسم که اسلام سياسى را بعنوان نيروى ذخيره بورژوازى هدف قرار ميدهد.

نقاط ضعف در سطحى عمومى تر ناآمادگى سياسى طبقه کارگر در دوره انقلابى کنونى براى اعمال رهبرى و کسب يک پيروزى کارگرى است. اين مسئله در عين حال که بسيار دردناک است ابدا کسى را شوکه نميکند. ديکتاتوريهاى سرمايه در اين کشورها شکل گرفتند و حمايت شدند که در چنين روزهائى "خطر" بلافصل کارگر و کمونيسم جدى نباشد. سرکوب خونين و ترور و کشتار وسيع کمونيستها و حتى مدرنيستها و آزاديخواهان رايج بود تا ارتجاع سياسى و نظامى بتواند نقش سگ پاسبان استثمار شديد طبقه کارگر و اداره جامعه به سبک قرون وسطى را تامين کند. اگر دولت به اصلاح جديد طنطاوى و عمر سليمان در مصر که شرکاى جنايت مبارک بودند٬ اولين اقدامشان قانون منع اعتصاب است٬ اين بروشنى براى هر ناظر غير مغرضى پلاتفرم ارتجاع بين المللى سرمايه دارى را بيان ميکند. فقدان احزاب واقعا کارگرى و کمونيستى که بتوانند افق سوسياليسم را در متن دوره انقلابى پيش روى جامعه بگذارند٬ به ناسيونال رفرميسم اين شانس را ميدهد که بعنوان جناح چپ ظاهر شود و در کنار سرکوب بورژوازى در شيپور گوشخراش و ارتجاعى "حاکميت ملى" بدمد و کارگران را به حمايت از بورژوازى دعوت کند.

بطور کلى٬ دو جنبش وسيع طبقاتى در اين تحولات در کشمکشى واقعى و سنگين درگيرند: جنبش بورژوازى که تلاش دارد با جمع کردن انواع گرايشات ارتجاعى درون طبقاتى اش اعم از ناسيوناليستها٬ اسلاميستها٬ رفرميستها و ليبرال ها وضع موجود را اعاده کند. هدف اين جنبش وقت خريدن براى بازسازى ماشين دولتى سرکوب و شکست اردوى انقلابى است. جنبش دوم جنبش طبقه کارگر و متحدين آنست. کمپ راديکال که تغيير واقعى ميخواهد و در شعارها و اعتراضات و سنت مبارزاتى و اعتصابات و نوع سازماندهى اش تفکيک ميشود. جنبش برابرى حقوق زنان که در اين کشورها وسيعا سرکوب شده و حتى بزنان در جاهائى حق رانندگى و راى دادن به همين شيخ ها را هم ندارند٬ نيروى مهم ديگرى است که هم بايد با اسلام سياسى و ارتجاع تازه به قدرت رسيده بجنگد و هم با رسوبات ضخيم مردسالارى و کهنه پرستى دست و پنجه نرم کند. جنبش راديکال نسل جديد که توقعاتش را از دنياى پيشرفته امروز ميگيرد نيز نيروئى است که در ميليتانسى اين تحولات بدرجه زيادى نقش ايفا کرده است. اين جنبشهاى پيشرو و برابرى طلب عليرغم هر پيشروى به تنهائى نميتوانند وضع کنونى را دگرگون کنند و متحدين بالقوه جنبش سوسياليستى و عدالتخواهانه کارگرى اند.

مبارزه و کشمکش بر سر آينده هنوز ادامه دارد. بحران سرمايه دارى در سطح جهانى هر روز عميق و عميق تر ميشود و افق سقوط اقتصادهاى مهم يک احتمال واقعى است. بنا براين مسئله به تنهائى در مصر و يا تونس و يمن و ليبى خاتمه پيدا نميکند. در ايندوران پر تحول پرولتارياى انقلابى و کمونيست شانس اين را دارد که به کمبودهايش فائق آيد٬ نيازهاى سازماندهى حزبى و توده اى را پاسخ دهد٬ احزاب کمونيستى کارگرى اش را برپا دارد٬ شوراها را بعنوان ارگانهاى اعمال قدرت توده اى سازمان دهد٬ تعرضى سراسرى را براى تامين حداقل معيشت جامعه و اکثريت محرومان صورت دهد٬ و مهمتر خود را بعنوان يک آلترناتيو به جامعه در مقابل سيستم سرمايه دارى بشناساند و گامهاى اساسى را براى يک انقلاب کارگرى و برپائى جامعه اى آزاد و خوشبخت سوسياليستى بردارد. پيروزى و شکست هر دو محتمل اند. آينده تماما در گرو پراتيک انقلابى و کمونيستى طبقه کارگر است. *